منشور کوروش کبیر - .


¤¤((.. ســـــرزمين كــــــوروش كـــــبير ..))¤¤

پندار نیک, گفتار نیک, کردار نیک

 

درود

افتخار بودن در گروه هخامنشیان کوروش بزرگ را بدید 

و

همچنین دوستان گلتون را هم دعوت کنید 

منتظر حضور سبزتون هستیم 

با سپاس:مدیریت گروه

برای پیوستن به گروه لطفا بروی ((کلیک کنید)) کلیک کنید 

لطفا

 

 
 

+نوشته شده در سه شنبه 4 / 1 / 1392برچسب:,ساعت14:54توسط ملکه کاساندان | |

 


فلاویوس آریانوس كه در قرن دوم میلادی می زیسته در كتابی كه درباره جنگهای اسكندر نوشته بود از سفر دریاسالار ارتش اسكندر به دریای پارس نام برده است . وی این دریای جاودانه را به نام پرسیكون كایتاس نوشته است كه همان خلیج فارس كنونی است .


استرابون جغرافی دان نامور یونانی كه در سالهای 63 پیش از میلاد تا 19 پس از میلاد می زیسته است در نقشه های خود از همین نام دریای پارس نام برده است .


كلودیس پتوله یا بطلیموس جغرافی دان – نقشه نگار ریاضی دان و نویسنده قرن دوم میلادی در

كتابهای نقشه های جهان خود كه شامل 27 نقشه از جهان و كشورهای مختلف است نام دریای پارس را به نام پرسیكوس سینوس آورده است . وی امپراتوری شاهنشاهی اشكانی را به تصویر كشیده است .


كوین كورسیوس روفوس مورخ نامدار رومی كه یورشهای اسكندر به كشورهای مختلف را به رشته تحریر در آورده است در قسمتی مربوط به ایران از دریای پارس به نام " اكوارم پرسیكو" نام برده است. كه در پارسی امروزی به چم ( معنی ) آبگیر پارس ترجمه می شود .


ابوبكر احمدبن محمد معروف به ابن فقیه در كتاب نامور خود ( مختصر البلدان ) از دریای پارس به نام بحر فارس نام برده است .


ابوعلی احمدبن عمر در كتاب خود ( الاعلاق النفیسه ) از دریای ایران به نام خلیج فارس نام برده است. در كتاب عجایب الاقا لیم السبعه الی نهایه ا لعماره نام دریای ایران به صورت بحر فارس آمده است .

ابوا لحسن علی حسین مسعودی مورخ نامدار در كتاب مشهور خود به نام مروج الذهب – التنبیه و الاشراف این دریای ایرانی را به نام دریای پارس آورده است .


ابن المطهر المقدسی در كتاب تاریخ خود ( ا لبلد و ا لتواریخ ) نام دریای پارس را ذكر نموده است.


ابن حوقل در كتاب صوره الارض نام دریای پارس را آورده است .


المقدسی در كتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم نام دریای پارس را نوشته است .


ابوریحان بیرونی فیلسوف مشرق زمین در كتاب عظیم التفهیم لاوائل صناعه التنجیم نام دریای پارس را ذكر نموده است .


ابوعبدالله محمد بن محمد معروف به الشریف الادریسی در كتاب نزهه المشتاق فی اختراق الافاق نام دریای فارس را به روشنی چند بار آورده است .


ابن بلخی در كتاب فارسنامه كه یكی از مشهور ترین كتب است نام دریای پارس را آورده است .


یاقوت حموی در كتاب معجم البلدان نام دریای پارس را ذكر نموده است .


قزوینی در كتاب آثار البلاد و اخبار العباد و عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات نام دریای پارس را آورده است .


ابوالفداء در كتاب تقویم البلدان نام دریای پارس را نوشته است .


شمس الدین ابوعبدالله محمد ابن ابی طالب در كتاب نخبه ا لدهرفی عجایب البروالبحر نام دریای پارس را ذكر نموده است .


شهاب الدین احمد بن عبدا لوهاب در كتاب نهایت الارب فی فنون ا لعرب نام دریای پارس را ذكر

نموده است .


حمدالله مستوفی قزوینی در كتاب نزهه القلوب نیز نام دریای پارس را آورده است .


ابن بطوطه در سفرنامه خود به نام تحفه النظار فی غرایب الامصار و غرائب الاسفار نیز نام دریای پارس را ذكر كرده است .


حاج خلیفه در كتاب كشف الظنون نیز از دریای پارس نام آورده است .


تفهیم شد؟ یا بازم واسه شون مدرك بیاریم؟

+نوشته شده در دو شنبه 16 / 10 / 1391برچسب:,ساعت15:46توسط ملکه کاساندان | |

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 16 / 10 / 1391برچسب:,ساعت15:38توسط ملکه کاساندان | |


از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند

- ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان ” فره وشی” یا ” فروهر” نام دارد که قدمت آن بیش از ۴۰۰۰ سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد .

سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است .
 
 

اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :
۱-    قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهرمرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .
۲-    دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش “دادار هستی اورمزد” خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در ۴۰۰۰ سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .
۳-    چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .
۴-    بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است
۵-    سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان “اشو زرتشت” دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک – گفتار نیک – پندار نیک ایرانیان است .
۶-    در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به ” دایره روزگار” و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .
۷-    دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست ” سپنته مینو” که همان نیروی الهی اهورامزد

+نوشته شده در سه شنبه 19 / 9 / 1391برچسب:,ساعت3:49توسط ملکه کاساندان | |

 

 کوروش بزرگ یا کوروش کبیر  همچنین معروف به کوروش دوم (۶۰۰ یا ۵۷۶ ق.م. تا ۵۳۰ یا ۵۲۹ ق.م.)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی (۵۵۹ ق.م-۵۲۹ ق.م.) است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر*[۱] و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند

 

تندیس 4 متری کوروش کبیر در پارک المپیک سیدنی استرالیا 

 

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی و آیت الله مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند

 

+نوشته شده در دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:,ساعت1:54توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 مهمترین نماد منسوب به کوروش «انسان بالدار» است. این نقش برجسته بر روی یکی از درگاه‌های پاسارگاد قرار گرفته که به ۵۴۰ سال پیش از میلاد تعلق دارد. در آن پادشاهی که تاج مخصوصی بر سر دارد نقش بسته و برخی از باستان شناسان آن را کوروش بزرگ می‌دانند. دکتر جان کرتیس،باستان شناس و رییس بخش گنجینه‌های خاور نزدیک در موزه بریتانیا در اینباره می‌گوید: بالای این نقش برجسته نوشته‌ای به سه زبان فارسی باستان، عیلامی و بابلی دیده می‌شده که اکنون از بین رفته‌است: «من کوروش شاه هخامنشی» این نوشته، مانند دیگر نوشته‌ها و کتیبه‌هایپاسارگاد احتمالا پس از رواج خط فارسی باستان یعنی در دوره داریوش بزرگ به این نقش افزوده شده‌است.

+نوشته شده در دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:,ساعت1:32توسط ملکه کاساندان | |

 

شیرزنان و دلاور بانوان ایران زمین

 

 

 ماندانا

ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید.
او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت.
ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق وقانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد.

 

 

  کاساندان

 

 

 کاساندان تنها همسر کوروش بزرگ، شهبانوی ایران (ملکه جهان) دختر فرناسپه از شاهدختان و دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر واجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند.
کاساندان ملکه ۲۸ کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی میکرده و پس از او نخستین فرد قدرتمند و سیاستمدار دربار هخامنشیان بشمار می آمده است. او ۵ فرزند با نام های کمبوجیه، بردیا، آتوسا، رکسانه و ارتیستونه داشت. هر یك از فرزندان کاساندان و كوروش بزرگ به نحوی در تاریخ هخامنشیان دارای نقش تعیین كننده بوده اند و از نشانه ها چنین بر می اید كه آنها از تربیتی خاص برخوردار بودند.
به نقل از هرودوت: کاساندان در ۶ نوامبر ۵۳۹ پیش از میلاد فوت کرد و هنگام مرگ وی در بابل ۶ روز همه به سوگواری همگانی فراخوان شدند. کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید.
مقبره شهبانو کاساندانه در پاسارگاد، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ میباشد.

 

آمیتیس

 

 عاقبت كوروش بزرگ استياژ را بكلي شكست داد و وارد شهر اكباتان گرديد . خود كوروش ميگويد : وقتي استياژ بر اثر محاصره شدن مجبور گرديد تسليم شود من سپردم كه با وي به احترام رفتار كنند زيرا عقيده دارم كه با هر پادشاه بايد به احترام رفتار كنند و از آن گذشته استياژ جد مادري من بود و هر گاه نسبت به او بي احترامي ميكردند به منزله توهين نسبت به من محسوب ميگرديد.هنگامي كه وارد كاخ استياژ شدم دختري كه يك دسته گل سرخ معطر در دست داشت به استقبال من آمد و آن دسته گل را به من داد و گفت به خانه ما خوش آمدی...
گفتم اي دختر تو كيستي؟ او گفت من دختر استياژ هستم. پرسيدم آيا خواهرت ماندان را ميشناسي؟ او گفت چگونه ممكن است كه من خواهر بزرگم ماندان را كه همسر كمبوجيه بود نشناسم و آيا راست است كه كمبوجيه در جنگ كشته شده؟   گفتم بلي اي دختر پدر من كمبوجيه سال گذشته در جنگ با پدر تو كشته شد. بعد از او پرسيدم اسم تو چيست؟
او جواب داد نام من (( امي تيس)) است. گفتم : هم اسم تو گل سرخ است و هم برايم گل سرخ آوردی
امي تيس بقول خود كوروش همسر او و ملكه ايران شد . او دختري بسيار زيبا و با نشاط بود. واضح است كه امي تيس دختر كوچك استياژ خاله كوروش بود و پادشاه ايران با خاله خود ازدواج كرد ولي در آن موقع اين ازدواج مشروع و قانوني به شمار ميرفت(مراجعه كنيد به كتاب بررسي آيين زردشتيان نوشته مري بويس) و كوروش مبادرت به كار خلافي نكرد... در توضيح بيشتر علت ازدواج كوروش كبير با خاله خود (امي تيس) بايد گفت در آن زمان در آيين زرتشت(زردشت) ازدواج با محارم امري خلاف به شمار نمي رفته است و اين امر اقدامي مشروع به حساب مي آمده است.

 

آتوسا

 آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد.
آتوسـا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) شهبانوهای ایران یكی از برجسته‌ترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. وی دختر کورش کبیر و کاساندان، خواهر کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی، کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود.
آتوسـا بانویی زیبا بود وهم شاعر و هم ادیب بود و به نوجوانان پارسی درس ادبیات پارسی میداد. به خاطر خرد و اندیشه نیکویش داریوش با ایشان در مسائل مملکتی و سرنوشت ساز مشورت میکرد و نیز به ایشان اعتماد کامل داشت.
اگر داریوش به منطقه ای لشگر میکشید شورای سلطنت برای اداره امور کشور تشکیل میشد و رئیس و مافوق همه در راس شورای سلطنت شهربانو آتوسا بود.
هرودوت در مورد زندگی سیاسی وی می‌گوید: آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. وی همواره یاور فکری داریوش بزرگ بوده و چندین نبرد بزرگ را شخصا فرماندهی کرده و یا با نقشه های جنگی او انجام گرفته است.
از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده‌است. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می‌باشد.

گفته میشود که «هما» در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از «آتوسا شهبانوی پارسی» و رویدادهای دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش شکل گرفته باشد.
«هما» در افسانه های مردمی مرغ فرخنده ایست كه گاه از آن با نام «مرغ سعادت» نیز یاد می شود و در این باورها همان مرغی است كه اگر سایه او بر كسی افتد او را سعادتمند و اگر بر تارك كسی نشیند او را به شهریاری رساند و شاید واژه «همایون و همایونی» با این نام پیوند دارد.

آتوسا زن کورد ایرانی موجود در موزه زینت الملوک شیراز     آتوسا موجود در موزه خانه  سنندج

 

آرتیستونه

 

 آرتیستونه یا آرتیستون یکی از دختران کوروش کبیر و از همسران داریوش بزرگ و خواهر کوچک (تنی یا ناتنی) اتوسا. او محبوب‌ترین همسر داریوش و مادر ارشام و گبریاس بوده است بطوریکه به فرمان داریوش تندیسی زرین از او ساخته شده بود. پسران آرتیستونه از فرماندهان خشایارشاه بودند. او همراه با اتوسا،  بامه و اپاکیش جزو چهار زن خانواده شاهی است که اسمش در لوح‌های گلی هخامنشی ثبت شده است.

 

 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 / 8 / 1390برچسب:,ساعت16:22توسط ملکه کاساندان | |

 

 

نام مردان و بانوان بزرگ تاریخ ایران

مهرک نام شاپور اول

نیکا نام رودخانه ای در ایران

روشاک از سرداران مبارز در برابر اسکندر گجستک

سام پدر بزرگ رستم

سپنتا نامی مقدس در ایران باستان

شهداد داده شده از شاه

شایگان مرد بزرگ

سیاوش فرزند کیکاوس - شخصیت اسطوره ای ایرانیان

سورنا رهبر نظامیان ایران در زمان اشکانیان

اوتانا هم پیمان داریوش اول

وارتان یکی از شاهان ایران

آریانا متعلق به نسل آریا

اشکان شاهان سلسله اشکانیان

بکتاش شاه خوارزم

دادمهر فرستاده شهر از طرف فرشته مهر

فرهود پسر زیبا

گشتاسب از شاهان ایران باستان

هیراد ظاهر سالم و زیبا

هیتاسب از فرمانده هان داریوش بزرگ

جاماسب حکیم و فیلسوف ایرانی و داماد زرتشت اسپنتمان

جویان از شخصیت های شاهنامه

کیخسرو از شاهان پیشدادی - فرزند سیاوش- نوه کیکاوس

کیان ستاره

نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت

مهراشک نام ایرانی

مهرساد نام ایرانی

مکابیز نام ایرانی

نرسی از شاهان ساسانی

کورش بنیانگذار شاهنشاهی و حقوق بشر جهان

خشایار شاهنشاه ایران و فرزند داریوش بزرگ

کامبیز یا کمبوجیه یا کامبوزیا فرزند کورش بزرگ

جمشید سومین شاه پیشدادی در حدود 6000 سال پیش

هیربد روحانی گذشته ایران در زمان زرتشت

هژیر یکی از پهلوانان ایرانی

فَرَوَهَر نماد مقدس انسان بالدار از دوره ما قبل زرتشت

فریان نام یکی از شاهان گذشته

دارمان خسرو پرویز شاه ایران

داریوش شاه شاهان - شاههنشاه بزرگ تاریخ ایران

کارن فرزند کاوه - شخصیت ایرانی در شاهنامه- یکی از خاندانها

برسام به معنای آتش بزرگ

بامشاد از موزیسین های دوره ساسانی

بامداد پدر مزدک

آریارمن از نخستین پادشاهان ایران در 2600 سال پیش - نیای داریوش

آرتاباز یکی از فرماندهان کورش بزرگ

ارشان شاهزاده در نزد ایرانیان و فرزند اردشیردوم

ارشام نام پدر بزرگ داریوش بزرگ

ارد نام اشک سیزدهم و همچنین اندیشمند بزرگ معاصر - ارد بزرگ

اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانیان - اردشیر بابکان

اردوان نام شاهان پارتی و برادر داریوش اول

اردا نام کشیشی در زمان ساسانیان

ارشاما نام پدر بزرگ داریوش اول

ارشک نام اولین پادشاه سلسله اشکانیان

آرش نام قهرمان وطن پرست ملی ایران

آراد نام فرشته

آرآسب نام کورش اول

انوشیروان نام پادشاه دادگستر ایران

انوش جاودانه

اَفشین نام یکی از شاهزادگان ساسانی که به بابک خرمدین خیانت کرد

آبتین شخصیتی در شاهنامه - پدر فریدون

آترین نام یکی از پادشاهان خوزستانی در زمان داریوش بزرگ

آرتاباز نام فرمانده ارشد گردونه های کورش بزرگ

آرتام نام والی فریگیه در زمان کورش بزرگ

آریاداد برخواسته از نسل آریا - داده شده آریایی

آرتین نام هفتمین پادشاه ماد

آریا نام فرمانده ارتش کورش بزرگ در جنگ کوناکزا

آریامس آریای بزرگ - از شاهزادگان سغد در زمان اسکندر گجستک

آریامهر دارنده مهر - از سرداران داریوش سوم

آریوداد ایرانداد اوستا

آیوت یکی از بهدینان در فروردین یشت

آرتامن از همپیمانان داریوش بزرگ در براندازی بردیا

ارشکان کنیه فرهاد دوم و اردوان دوم شاهنشاه اشکانی

آریومهر از سرداران داریوش سوم

اوراش فرزند کوچک اردشیر شاهنشاه ایران

بابک بابک خرمدین تندیس وطن پرستی ایرانیان

باربَد نوازنده و رامشگر مشهور خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی

برتهم از سرداران نامی ایران

برسام از سردارن یزدگرد شاهنشاه ساسانی

بیارش کی بیارش - همان آرمین شاهنامه

پاپَک دبیر انوشه روان دادگر و بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی

پاردیک پدربزرگ ساسان بنوشته کتیبه کعبه زرتشت

پِدرام نبیره سام - بدرود - شادباش

پرهام از نامهای ایران باستان - تازی شده اش ابراهیم

پِرشان از نامهای اوستایی به معنی رزمجو

تنسر بزرگ روحانی زرتشتی که اوستا را گرد آوری کرد

تهمتن بزرگ پیکر و دارنده اندام نیرومند

تیرداد پادشاه رمنستان- پادشاه اشکانی

تیگران از سرداران نامی خشیارشا - پادشاه ارمنستان

چوبین کنیه بهرام سپهسالار ارتش هرمزد انوشیروان

خسرو در اوستا به معنی نیکنام - شاهنشاه ساسانی

دارا نهمین پادشاه کیانی - پسر رستم - داریوش

دانوش دیانوش دوانوش - دارنده جاودانگی

راتین رادترین-با داد و دهشترین-از سرداران ارشیر دوم

رسام نام پیکرنگار بهرام گور شاهنشاه ایران

رامین از فرزندان کیخسرو و برادر رامی

روزبه در پهلوی روژوه- وزیر بهرام شاهنشاه ساسانی

روشاک از سرداران ایرانی در جنگ با اسکندر گجستک

زوپیر همپیمان داریوش بزرگ که گوش و بینی خود را در فتح بابل برید

ژوپین نام فرزند کیکاوس

سامیار از نامهای کهن زرتشتی ایران

شاهین سردار بزرگ خسرو پرویز از خاندان وهمنزاد

شهروز وزیر شاهنشاه شاپور

شیراک پدر هرمزد - نگارنده کعبه زرتشت

فَربُد به معنی راست و درست

فرمنش از پادشاهان ایرانی در گرجستان

کیارش دومین پسر کیغباد- پسر کی اپیوه

کیانوش برادر فریدون شاه پیشدادی

کیانمهر کیامنش - کیافر - کیانزاد

لیشام از وطنپرستان دیلمی

مازیار از سرداران مادی کورش بزرگ - ماه یزد یار - همسنگر بابک

مزدک از نامهای دوران هخامنشی - آفریننده مزدا - آئین آورنده مزدکیان

مهراب پادشاه ایرانی در کابل و پدر رودابه

مهران همان میتران پهلوی - از خاندانهای اصیل ساسانی

نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت

آئیریک نیای یازدهم زرتشت

آئین کیش - راه و روش

آئین گُشنَسب سپهبد ایرانی در نبرد با بهرام چوبینه

آپاسای منشی شاهنشاه شاپور یکم ساسانی

آتروترسه پسر اسفندیار

آتروپات سردار ایرانی که والی آذربایجان بود - سردار داریوش

آترونوش آذرنوش - پاکدین زرتشتی

آرتاپارت نگهبان ویژه کوروش بزرگ

آرتام یکی از والی های شهنشاهی کوروش بزرگ

آرتین هفتمین پادشاه ماد

آریاز راهنما و راهبر - نامی اوستایی

آروکو فرزند کوروش هخامنشی

آریابد نگهبان و سردار سرزمینهای آریایی

آریاراد پسر آریامنش پادشاه کپدوکیه

آیوت یکی از بهدینان زرتشتی

ائیریه من ایران منش در روزگار ساسانی

ادیشه نامی پهلوی - از سرداران کورش بزرگ

اَرتاریا پسر خشایارشاه

اَرتامن از متحدین داریوش بزرگ بر ضد مغ دروغین

اَرتاوند فرمانده ناوگان خشیارشا

اَرتور در کتاب ماتیکان هزاردستان از برزگان بوده است

اَرتَمَن یکی از سرداران ماد در روزگار کوروش

اَرتَبرزین در اوستا یعنی برترین راستی - سرداری هخامنشی

اَردین راستین و بزرگوار

اَرزین فرمانده امپراتوری ایران در حمله اسکندر گجستک

اَرسیما نماینده داریوش سوم برای گفتگو با سکندر ملعون

اشتوکان نامی اوستایی و رقیب زریر

اشاداد کسی که از راستی و نیکی سود جسته است

اُمید در پهلوی اُمیت - از نویسندگان دینکرد زرتشتیان

اُوَرَش پسر اردشیر سوم

اُورداد از سرداران کوروش بزرگ

باتیس ازسرداران داریوش سوم در حمله اسکندر گجستک

باوَند از سپهبدان مازندران

بَردیا - بَردیه فرزند کوروش بزرگ

بروسا پدر بهرام - از موبدان یزد

بَستام برادر زن هرمز چهارم ساسانی

بهداد نیک آفریده شده

به رَوِش نیکترین راه - بهترین انتخاب زندگی

بیارش کی بیارش - همان آرمین شاهنامه

پوریا از پهلوانان ایران زمین

پویان جستجو کننده راستی و درستی

تورک پسر شیدسب پادشاه زابلستان از نوادگان جمشید شاه

تیران پسر اردشیر سوم پادشاه اشکانی ارمنستان

جهانگیر پسر رستم ذال

چوبین کنیه بهرام سپهسالار ارتش هرمزد انوشیروان ساسانی

داتام فرمانده ایران در کاپادوکیه

داریو از پادشاهان ایرانی در زمان پایان دوران سلوکیان

دانین از خاندانهای ایرانی

دیااکو پادشاه ماد ایرانی
راتین از سرداران اردشیر دوم - رادترین مرد

رام برزین پیشکار دربار انوشیروان دادگر

رایش پسر زادشم

رتوشتر برادر بزرگ اشو زرتشت

ریوشاد نامی ایرانی

ژوبین پسر کیکاووس

سپند مهر در اوستا سپنته میتر - قاتل خشایارشا

سپهرداد در اوستا سپیتریدات - داده خداوند

سپیتا از درباریان آستیاگ ماد

سروش گوش دادن به صدای وجدان - پیک ایزدی در دین بهی

سهراب تابش سرخ - پسر زال

سیامک پسر کی کاووس

سینا در اوستا سَئنا - از پیروان زرتشت

شاه بهرام نام زرتشتیان امروزی - نام بهرام گور

شروین از شاهان باوندی

شهروی چهره شاهانه - از موبدان ساسانی

شیروان از شاهان شیروانی ایران

شیروی از شاهان ساسانی

فرامین از پادشاهان ساسانی

فرزام لایش و شایسته

فرزین نامی ایرانی

فَرَه وَشی سمبول ملی ایرانیان همان فَرَوَهَر است

فرورتیش دومین پاشاه ماد در بیستون نیز نامش هست

فرهاد نام بسیاری از شاهان ایرانی - فرهاد عاشق شیرین

کارین از خاندانهای اصیل ایرانی همان کارن

کامیار نامی ایرانی

کُردان پسر مرزبان

کی آرمین پسر کی قباد

کیازند نامی ایرانی

کیانوش برادر شاه فریدون پیشدادی

کیوان پسر موبد سروش

کیومهر نامی ایرانی

گودرز پسر گیو

لُهراسب پسر کیخسرو شاه کیانی

مانی نقاش دوره ساسانی که دعوی پیغبری کرد

مِهربُد نامی از دوره هخامنشی

مهیار نامی ایرانی

نیما از دانشمندان ایرانی

ورجاوند نورانی - مقدس - دارای احترام

وَندا امید - آرزو - سپهبد تبرستان

وَهرام نامی پهلوی - همان بهرام

ویسپار هم پیمان داریوش بزرگ در براندازی مغ دروغین

هُرمُز نام بسیاری از شاهان ایران

هومان پسر ویسه و برادر پیران

نامهای بانوان ایرانی

افرا ستایش کردن

افشید شکوه خورشید

آلیش قابل اشتعال

الیا نام گل

آمیتریس نام دختر داریوش دوم و همسر خشایارشا

آموتیا نام دوشیزه در زمان زندیه

آناهیتا نام فرشتگان اهورامزدا

آندیا همسر اردشیر اول

آنیتا نام دختران در زمان زند- به معنی پرورش گیاه

انوشا خوشحالی و سرور و شادی

انوشک نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی

انوشه نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی

آرا آراستن و زیبا کردن

آرمیلا نام دختران در ایران باستان

آرمیتان شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید

آروشا درخشان - نورانی - باهوش

آرتا نام شهر در زمان زند که به روی دختران میگذاشتند

ارنواز شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید

آرتمیس گوینده راستی- نام دریاسالار زن

آرتنوس صادق - راستگو - نام دختر داریوش

آسا نام دختر شاپور دوم ساسانی- بزرگ و علیحضرت

آتاناز نامی ایرانی

آتنا نامی ایرانی

آتوسا دختر کورش بزرگ همسر داریوش بزرگ مادر خشیار

آتوشه نام عمه یا خاله شاپور شاه

آوید نامی ایرانی

آویسا آب پاک و تمیز

آیدا همچون ماه و مهتاب

آیدان چهره زیبا همچون ماه - آیسان

آیلا نور ماه و مهتاب- آیناز

پرشه جرقه - دختر ایرانی

پروشات همسر داریوش دوم

ردیمه همسر کمبوجبه - شاهزادگان هخامنشی

رکسانا دختر داریوش دوم

سپنتا مقدس ایرانی

وانوشه نام گل

آذرمهر آتش مقدس ایرانیان- آذرمینا

آذرنوش نام زنان ساسانی و همچنین آتش مقدس ایران

آزیتا نام شاهزاده - ملکه و پرنسس در ایران

برسین دختر داریوش سوم که اسکندر با او ازدواج کرد

بهنوش خوش مشرب - مطبوع - دلپذیر

بهشید نامی ایرانی به معنی بهترین روشنایی

بیتا زیبا و خوش چهره

کاساندان همسر کورش بزرگ

چیستا زنی که دارای مقام روحانی و مقدس در ایران بوده

دل آسا نامی ایرانی

درسا همچون مروارید

الیکا مادر زمین - شکوفه - نام دهی در شما ایران

الیزه نام مکانی در رودبار

المیرا فدا کننده

اریکا مرتبط با زمین

اِستاتیرا همسر داریوش سوم

ایرسا رنگین کمان

کیانا برخواسته از نسل کیانیان

لبینا نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران

لیدا مهسان - مهسیما – مهسو- مهرشید

مهشید مهسان - مهسیما – مهسو- مهرشید

ملیسا مرهم - نام زنبور عسل در یونانی

ماندان ماندانا - مادر کورش بزرگ - همسر کمبوجیه اول

مرسده ملکه در ایران

میترا فرشتگان مقدس ایران باستان

نازنوش نامی ایرانی

نیسا دختر یکی از شاهان پارتی

نیوشه نیوشا- گوش دهنده- نوشه

نوشا پرنس در زمان ساسانیان

پانته آ شاهزاده ای که اسیر کورش بزرگ شد

پریساتیس همسر داریوش دوم و نام شاهزادگان

پارمیس دختر ارشد کورش بزرگ

رُدگون مادر داریوش اول - پرنس در اشکانیان

ساینا سیمرغ

تینا عاشق

+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:28توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 

تو دنيا از سه آهنگ خوشم نمياد:صداى كودكى از بى مادرى! صداى مجرمى از بى گناهى! صداى عاشقى از جدايي

 

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند
.

.

.

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید

.

.

.

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد

.

.

.

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید

.

.

.

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

.

.

.

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

 

.

.

.

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

.

.

.

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

.

.

.

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

.

.

.

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

.

.

.

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

.

.

.

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

 

 

.

.

.

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

.

.

.

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

.

.

.

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

.

.

.

 

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

.

.

.

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

.

.

.

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است

+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:25توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 

ترجمه انگلیسی منشور کوروش :

Cyrus Charter of Human Rights Cylinder 


First Charter of Human Rights 


I am Kourosh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyases), great king, king of Anshân, grandson of Kourosh (Cyrus), great king, king of Anshân, descendant of Chaish-Pesh (Teispes), great king, king of Anshân, progeny of an unending royal line, whose rule Bel and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Kourosh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyases), my son, the offspring of (my) loins, and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zamban, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes. 


I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes. 


May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor. 


And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights. 


No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over. 


I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran (Persia), Babylon, and the ones of the four directions. 



ترجمه فرانسوی منشور کوروش : 



Je suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân, descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân, progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer. À mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi, Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans..................., tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De... aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures durables. 


J' ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus, à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs habitations, demeures délicieuses. 


Mai tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh (Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide (Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant, jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de droite et pénaliserai l'oppresseur. 


Et jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent jamais autres droites. 


Personne n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le monde plus de. 


J'implore (Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre directions.


 


 

 



ترجمه آلمانی منشور کوروش : 


Ich bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer König, mächtiger König, König von Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad, König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases), großer König, König von Anshân, Enkel von Kourosh (Cyrus), großer König, König von Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer König, König von Anshân, Nachkommen einer unending königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen, Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten. 


An meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir, Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah (Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner) Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen, während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen, die, die in..................., allen Königen des Westlandes blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten untergebracht zurück. 


Ich erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter, geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord, gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte zu bleiben. 


Mai können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus) der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein Sohn..." 


und: Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura) Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen, Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura) Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker. 


Und bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen, vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen. 


Niemand konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden. Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen sollte rüber geabschaffen werden der Welt. 


Ich implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von Babylon und von den der vier Richtungen. 


ترجمه اسپانیائی منشور کوروش : 



Soy Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon, rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh (Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes), gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I - dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing. Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí, Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar más bajo, los que moraron en..................., todos los reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium, las ciudades santas más allá del Tigris que santuarios habían estado en ruinas sobre un período largo, los dioses que domicilio está en el medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en domicilios duraderos. 


Recolecté juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la cólera del señor de los dioses, traído en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor, hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores. 


Mayo todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres, y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo. De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino, yo impondrá mi monarquía ante ninguna nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré el opresor. 


Y hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar la posesión de las características movibles y aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración. Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al día, anuncio que cada uno está libre elegir una religión. Pueble están libre vivir en todas las regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan las otras derechas. 


Nadie se podían penalizar para las averías de sus o sus parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal las tradiciones se debe exterminar el mundo encima. 


Imploro (Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y de los que esta' de las cuatro direcciones. 


ترجمه ایتالیائی منشور کوروش : 


Sono Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh (Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes), re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori, piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me, Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases), al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban, Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli. 


Ho raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro) le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon. I, all'offerta di Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro habitations, residenze deliziose. 


Maggio tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che rispetterò le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo. D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se accade, prenderò la sua parte posteriore di destra e penalizzerò il oppressor. 


E fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e forzato. Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un lavoro a condizione che non violano mai altri diritti. 


Nessuno hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti. Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il mondo sopra. 


Imploro (Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi alle nazioni dell'Iran (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi. 


ترجمه قسمت اول از منشور کوروش به زبان روسی : 



Я — Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги, возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут 
Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну

 

+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:25توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 

وصیت نامه کوروش بزرگ

فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های

 آشكار دريافته‌ام.

وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار

شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروی

من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمی‌كنم كه از هنگام جوانی

ناتوان‌ترم. 

من دوستان را به خاطر نيكويی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام. 

زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز می‌گذارم. اما از آنجا

كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در

پيروزی های بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين هنگام كه به سرای ديگر

می‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت می‌بينم و از اين رو می‌خواهم كه آيندگان مرا مردی

خوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت

می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا می كند و هميشه ناظر

اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه

من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در

بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.

بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد.من شما

هر دو فرزندانم را يكسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را

سامان خواهد داد.

فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا

جوان‌تران از شما آزرم بدارند.

تو كمبوجيه، مپندار كه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان

يک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما

هيچ قومی را مجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش

كه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند .هر كس بايد برای

خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوان آورد.

از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق

خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی

انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد

شد . من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و

آسايش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود.

به نام خدا و نياکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر

آزرم بداريد.

پيكر بی‌جان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه

زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين‌همه چيزهای نغز و

زيبا می‌پرورد آميخته گردد.

من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان

نعمت می‌بخشد آميخته گردم. 

هم‌اكنون درمی يابم که جان از پيكرم می‌گسلد ... اگر از ميان شما كسی می‌خواهد دست مرا

بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را

پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را

موميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك

ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری برای انسان

بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.

 

+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:24توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 

کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند.


کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان ‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید.

حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.

کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند.

اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد.

تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.

آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید.

پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد

آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید.

دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.

هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است و دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد.

پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد.

مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند.

کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند.

پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند.

پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد.

سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست.

سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟»

پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.

آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد.

از آن طرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند.

شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند.

هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.

دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.

با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت.

کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.

کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید.

اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید.

نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد.

هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت.

کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود.

البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد.

با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد.

او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی (کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن ۱۵ ایرانی به مصر حمله کرد که بردیا که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)

در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت.

کورش به جز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند و بنابر روایتی ملکه‌شان به نام تهم‌رییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود.

 

+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:24توسط ملکه کاساندان | |

 

 

 

مرگ کورش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.

هرودت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می‌کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت(ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهم رییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عده‌ای از جنگاوران ماساگت‌ها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دسته‌ای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتاده‌بودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان انقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگت‌ها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشته‌شد.[۳۶]


بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها (به انگلیسی: Derbike) به او وارد آمده‌بود، کشته شده‌است. آنها فیل‌هایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است. [۳۷]

اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بوده‌اند، نشان می‌دهد که آخرین جنگ‌های کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما بعید به نظر می‌رسد که وی در این جنگ‌ها کشته شده‌باشد. مخصوصاً در روایت هرودت بسیار بعید می‌رسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند.[۳۸] بر طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگ‌ها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح داد.[۳۹]

استرابون جغرافیدان معروف می‌نویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شده‌بود

 

 

ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر.


+نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت13:23توسط ملکه کاساندان | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:33توسط ملکه کاساندان | |

 

 h 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:32توسط ملکه کاساندان | |

 

 h 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:32توسط ملکه کاساندان | |

 

h

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:32توسط ملکه کاساندان | |

 h

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:28توسط ملکه کاساندان | |

 


  h

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت20:27توسط ملکه کاساندان | |

+نوشته شده در چهار شنبه 18 / 7 / 1398برچسب:,ساعت20:26توسط ملکه کاساندان | |